می گویند شاد بنویس...!! نوشته هایت درد دارند...!
و من یاد مردی می افتم که با ویالونش
گوشه ی خیابان شاد میزد اما با چشمهای خیس...!
یاد گرفتـــه ام انسان مدرنی باشــــم
و هــر بار که دلتنگ میشــــوم بـه جای بغض و اشک
تنهـــا به این جملـــه اکتفــا کنـــم کــه هوای بـــد ایــن روزهــا
آدم را افسرده میکنـد ..!
من چشم هایم را بستم و تو قایم شدی ..... من هنوز روزها را می شمارم....
و تو پیدا نمی شوی... یا من بازی را بلد نیستم....
یا تو جر زدی...!!!
از میان تمام بازیهای کودکانه تنها یادم تو را فراموش!!
را خوب بلد بودی؟؟
کوچه ها را بلد شدم رنگهای چراغ راهنما
جدول ضرب در راه هیچ مدرسه ای گم نمیشوم
اما گاهی میان آدمها گم میشوم
آدمها را بلد نیستم!!
به هـمـان سادگی کـه کـلاغ ِ سـالـخـورده
بـا نـخـستـین سـوت ِ قـطـار
سقـف واگـن مـتـروک را تـرک می گـویــد
دل ، دیـگــــر در جـای خـود نیـسـت
بـه همـیـن ســادگـی !
لبخند که می زنم پیدایم می کنی
باران می بارد، تو از کنارم می گذری
فریاد نمی کشم که بازگردی
می دانم امشب این آسمان تاب ماه را ندارد
لبخند می زنم،
فراموش می کنم..
عشق در یک لحظه پدید می آید و دوست داشتن در امتداد زمان ، این اساسی ترین
تفاوت بین دوست داشتن و عشق است...
من با تو چقدر ساده رفتم بر باد ،
تو نام مرا چه زود بردی از یاد،
من حبه ی قند کوچکی بودم
که از دست تو در پیاله ی چای افتاد
چه بسیار نگاه ها در جهان سرگردانند که در چشمی جای گیرند و
چه بسیار فریادهایی که بر سنگ خاموش بوسه می زنند...
تا کجای قصه باید ز دلتنگی نوشت ،
تا به کی بازیچه بودن توی دست سرنوشت
تا به کی با ضربه های درد باید رام شد
یا فقط با گریه های بیقرا آرام شد
بهر دیدار محبت تا به کی در انتظار
خسته از این زندگی با غصه های بی شمار...
سهم هر کسی که باشی خوش به حال روزگارش
آخه پاییز و زمستونش میشه رنگ بهارش
گـاهـی وقـتـا
دلـم فـقـط سـنـگـیـنـی نـگـاهـت رو مـیـخـواد
که زُل بـزنـی بـهـم
و مـ ـن بـه روی خـودم نـیـارم . . .
هر وقت از دست کسی یا چیزی ناراحت شدی ؛
فقط یه لحظه به نبودنش یا نداشتنش فکر کن !!
هیچ دلی بی بهانه نمی تپد
نمی دانم
بهانه ها دلگیرند یا دل ها بهانه گیرند
دلم یک بغل شعر میخواهد
یک مشت آغوش آبی آستانت
باران ببارد لبخند بزنی
نفس بکشم ...زیر چتر تو...
پس می زنم لحظه ها را
تا برسم به بلندای آغوش ارامش بخش تو
که در آغوشم بگیری
و من...
دنیایم را ببازم در پس عطر تنت
رسیده ام به حس برگی که می داند،باد از هر طرف که بیاید ، سرانجامش افتادن است....
بالــش خودم را ترجیـــح میدهـــم !
شــانه هایـــت هماننـــد ,
بالش های مسافرخانـــه اســـت ...
خــــوب می دانم ,
ســــر های زیــــادی را تکیـــه گـــاه بوده اســـت ..... !
به سلامتی اونی که واسش گریه کردی
اون رفت واسه رفیقاش تعریف کرد با هم
خندیدن
لرزش صدایــم،مال سرمای هواست
این پرده ی اشک روی چشــم هام هم همین طور
چیزیم نیست به خــدا
من فقط، دلواپـــس تــــــوام
لباس گرم در چمدانت گذاشتی؟
امروز دســت هـــآیم رآ نـگــیـری ,
فـردآ دســـت هـــآیـم اَز دنــیـآ
کوتــآه خــوآهــد مـــآنــد...!
اِمروز نــگــویـی دوســتـت دآرم ,
فردآ بــآیــد بـه اِحــتــرآمـم
یــک دقــیقه ســکــوت کــنـی .!
ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺮﺍﻱ ﻛﺴﻲ ﻣﻬﻢ ﺑﺎﺷﯽ
ﺍﻭ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺭﺍﻫﻲ ﺑﺮﺍﻱ
ﻭﻗﺖﮔﺬﺍﺷﺘﻦ ﺑﺮﺍﻳﺘﺎﻥ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻳﺎﻓﺘـــــــ ...
ﻧـــﻩ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﺍﻱ ﺑﺮﺍﯼ ﻓﺮﺍﺭ ﻭ ﻧــــﻩ ﺩﺭﻭﻏﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮﺟﯿﺢ .!!!!
کلاً دیگه فرقی نداره ..
باشی یا نباشی ..
اینروزها زندگــــــــی :
قورت دادنِ یه بغضِ سنگین و ....
کشیدنِ نفسی اجبـــــــــــــــــــاریست ...
نظرات شما عزیزان: